Monday, December 25, 2006

بازی بازی

عرضم به حضورتون من فکر می کردم آدم حسابی ها رو به این بازی یلدا دعوت می کنن ولی دیدم نه بابا اینجوری ها هم نیست و من هم ازطرف خانم نیلوفر و خانم میم دعوت شدم به این بازی. این شما و این پنج نکته از هزاران نکته در باره من
نکته اول : از هرگونه قید و بندی که محدودم کنه متنفر و گریزانم
نکته دوم : عاشق طبیعت و دشت و دمن و جنگل و کوه و کمرم، البته کمرهای باریک. عاشق زیبایی و هنر هم هستم
نکته سوم : قدرت ریسک بالایی دارم بطوریکه دوستانم معتقدند من دیوانه ام (البته به روم نمیارند) و اوایل هم دهان ندا از تعجب باز می موند که البته الان عادت کرده
نکته چهارم : آدم خیالاتی هستم و در عالم خیال خودم را قهرمان و پیروز و ... می بینم. در ضمن آرزو های زیادی دارم؛ مثلن یک دوربین نیکون دی هشتاد، یک شغل خوب با درآمد بالا، پول و وقت کافی برای جهانگردی و ایرانگردی و خیلی چیز های دیگه. راستی به این پسردختر های جوون که توی دل هم خوششون هست هم حسودیم میشه که چرا زمان ما اینجوری نبود
نکته پنجم : از دیدن درد و رنج و بیماری بچه ها دلم میگیره و گریه ام میگیره (ولی نه همیشه

خیلی چیزهای دیگه هم در مورد من نمیدونین که وقتی من را از نزدیک شناختین میبینین من چه موجودی ام
طبق رسوم متداول باید نام پنج نفر-وبلاگ رو بریزم رو دایره. من همه لینک های وبلاگم رو پیشنهاد می کنم ولی چون خیلی هاشون قبلن دعوت شدن من اسم میارم: خانم خانم زیتون و خانم نارنج و بر و بچه های با مرام لاتلند و خانم یوتا و خانم هما و ملای عزیز و خانم ساحل افتاده


Sunday, December 03, 2006

قصه های من و مانی

مانی عادت نداره عصر ها بخوابه، اما جمعه ساعت چهارو نیم بعد ازظهر از خستگی خوابش برد و ساعت شش بیدار شد. شب به ندا میگه : مامان چرا امروز همه اش شبِ

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Blogroll Me!

PageRank