Sunday, September 24, 2006
بی عنوان
خلاصه؛ بقیه همکاران را نمی دانم ولی من احساس کردم همکارمان با توجه به اینکه بیشترین اضافه کاری را دارد و تا هفت شب شرکت است و بعد از آن با دو شرکت دیگر هم همکاری می کند، برخلاف ظاهرش چقدر رمانتیک عمل می کند و من با اینکه سعی می کنم، ولی خیلی از زندگی و لذت با هم بودن دور افتاده ام. چقدر اُمُل بوده ام تا بحال که فقط گل می خریده ام.خلاصه تکانی به خودمان دادیم و با عزمی جزم دوباره پایمان به سینما و تاتر گشوده شد و هر چهارشنبه شب مانی را قال می گذاریم و با هم هستیم
اما همکارمان غیر از مقطع زمانی آن سلسله مباحث، مرتب از همسرش و کلن نسل خانم ها شکایت دارد که نمی فهمند و مستبد هستند و..... نمی دانم کدام روی قضیه ایشان صحیح است ولی برای ما که مفید بود. در هر مقطعی باید قسمتی از زندگی متعلق به خود ِ خود باشد. مهم نیست برای تنها بودن یا با هم بودن، مهم آن است که حس کنی متعلق به خود ِ خودت است
Thursday, September 21, 2006
دستم به دامن خانوما و آقایون
جانم براتون بگه مدت ها بود حسرت اون هایی را می خوردم که لیست لینک وبلاگ هاشون با بلاگ رولینگ کار می کنه. بالاخره دیروز خود ِخودم به تنهایی ! کشف کردم چه کنم. ولی حالا دستم به دامن تان ممنون میشم اگه راهنمایی کنین؛ چرا زمان آخرین به روز رسانی بعضی از لینک ها نمایش داده نمیشه. (توجه کرده بودین "دستم به دامن تان" خیلی فمینیستی هست). آقایون به دل نگیرن؛ اگر هم کمک کردن، شاید در این دنیا تشکری ازشون بشود وگرنه اجرش در آن دنیا از انباشته شخصی خودم پرداخت می گردد. و من الله التوفیق
Tuesday, September 19, 2006
بدون شرح
خانم کاموری در وبلاگشان سبیل طلا در نوشته روز جمعه 15 سپتامبر، مطلبی دارند در مورد رفتارهای غیرقانونی و غیر انسانی رهبری سازمان مجاهدین خلق که خواندنش لازم و واجب است. از آنجایی که وبلاگ ایشان در ایران فیلتر است؛ قسمتی از نوشته ایشان را اینجا می نویسم ولی سعی کنید حتمن اصل مطلب و لینک های دیگرش را ببینید
چند روز پيش که برای نظاهرات به جلوی تورونتو سان رفته بوديم آقای محمدی را ملاقات کردم که دختر و پسرش از کانادا به و از طريق واشنگتن و اردن به عراق برده شده اند که از کمپ های مجاهدين در عراق ديدن کنند. سميه دختر آقای محمدی که سال 1997 شانزده سال پيشتر نداشته است همراه با گروهی ديگر از نوجوانان که از سوی خانواده هايشان به این کمپ فرستاده شده اند به عراق رفته و تا امروز سازمان مجاهدين به او اجازه خروج نداده است.
رفتار های غير قانونی و غير انسانی رهبری سازمان مجاهدين را مبنی بر حبس اجباری هوادارن از بسياری از ما که از راه دور با هواداران فعلی و سابق این سازمان در ارتباط هستيم پنهان نيست. در می سال 2005 اما برای اولين بار ديدبان حقوق بشر مفصلاً به نقض حقوق بشر در کمپ های مجاهدين پرداخت. تا آنجايی که من می دانم این راپورت به قدری بر رهبری سازمان گران آمده است که تلاش بسيار کرده اند که نويسندگان و سند سازان این نوشته را پيدا کنند و تنبه کنند. رفتار های تروريستی این سازمان هم که بر کسی پنهان نيست و از هرکسی خوششان نيايد، فاتحه اش خوانده است.
فتوبلاگ بابک به روز شد. آدرس؛ همین بغل
Sunday, September 17, 2006
بی عنوان
Saturday, September 16, 2006
بی عنوان
Tuesday, September 12, 2006
نیما یوشیج و یوش
هفته پیش رفتیم یوش؛ زادگاه نیما یوشیج (علی اسفندیاری). از کرج به طرف چالوس بعد از تونل کندوان و طی مسیر حدود پنج الی شش کیلومتر (نرسیده به سیاه بیشه) ، در سمت راست، جاده فرعی مشاهده خواهید کرد که با تابلو سفیدی به زادگاه نیما یوشیج اشاره می کند. این جاده با آسفالتی بد به طول تقریبی پنجاه و پنج کیلومتر، پس از پشت سر گذاشتن روستاهای نسن، پیل، میناک و نیکنام ده به یوش می رسد. یوش ده کوچکی است بدون نانوایی و با یک بقالی و یک قصابی کوچک که در این دو روز سفر ما همیشه بسته بود و بدون هیچ مهمانخانه و محل اقامتی. آب و هوای کوهستانی دارد که در تابستان، خنک و طبیعتن زمستان بسیار سرد خواهد بود. خانه پدری نیما یوشیج، خانه ای است از دوره قاجارکه در میراث فرهنگی استان مازندران ثبت شده ودر حال بازسازی است اما در حال حاضر وضعیت مناسبی نداردکه از یک حیاط در وسط و مجموعه اتاق هایی در چهار طرف تشکیل شده است. در قسمتی از اتاق های این خانه که محل سکونت نیما بوده است، مجموعه قاب هایی از عکس های نیما یوشیج و دست نوشته هایی درباره او، و همگی پوشیده از خاک قرار گرفته است . سنگ قبر نیما یوشیج وسط حیاط و به فاصله ای از آن سنگ قبر سیروس طاهباز - نویسنده، محقق و گردآورنده آثار نیما- براساس وصیت خودش قرار گرفته بود. در برگشت می توانید راه ِ آمده را برگردید یا همین مسیر را ادامه دهید و پس از طی حدود چهل کیلومتر و گذر از شهرستان بلده و روستاهای ولاشید، تاکر و رزن از جاده هراز سر در آورید. در بلده هم می توانید از قلعه پولاد –باقیمانده از زمان کیکاووس- که در حال ویرانی هست هم دیدن کنید. عکس ها را به مرور در فتوبلاگم خواهم گذاشت
فتوبلاگ بابک به روز شد
Monday, September 11, 2006
فتوبلاگم به روز شد
Monday, September 04, 2006
چه می خواهم؟
Saturday, September 02, 2006
قصه های من و مانی
مانی: باشه صبر کن ببینم کدوم خوشگل تره ، زشت ِ رو بدم به تو
مانی داره از توی بشقاب من کتلت بر می داره
من : مانی نصفش کن، به من هم بده
مانی : بگذار ببینم ... ، بیا این کوچیکه مال ِ تو
جشنواره تاتر عروسکی از دوازدهم تا هیجدهم شهریور در تالار مولوی ، هنر ، مرکز تولید تاتر کودکان (پارک لاله) و تاتر شهر