Saturday, September 08, 2007

به خودم

در لغتنامه نوشته

Nostalgia: the slightly sad feeling you have when you remember happy events from the past

و یا دلتنگی

نه، هیچکدام بار معنی این لغت را منتقل نمی کنند. شاید هم معنی اش همین باشد اما احساسش چیز دیگری است؛ مثل حس مبهم کنده شدن قسمتی از دل آدم وقتی به آن/او فکر میکنیم و لرزش مبهم روح از حس واقعی نبودن آن قسمت از دل

و احتیاجی نیست بگویم دل عضو مهمی از بدن است که آن وسط ها پشت قلب و شش و شرم و ملاحظه و رودربایستی و خجالت و... گیر کرده است و می گویند شکستنش آسان و به دست آوردنش بسیار سخت است و خیلی چیزهای دیگر

باید اعتراف کنم من گاهی به همین معنی بالا دلتنگم


Wednesday, September 05, 2007

اصفهان

من نیم ساعت دیگه از شرکت میزنم بیرون و ساعت پنج هم با مانی سوار اتوبوس هستیم به سمت اصفهان. در این سه هفته من آخر هفته ها اصفهان بودم باتفاق همسفر خوب و کوچولویم مانی. تجربه خوبی بود همسفری با پسر. در حال حاضر هر دو متخصص انواع اتوبوس و صاحب نظر در انتخاب صندلی مناسب گردیده ایم وآماده مشاوره برای دوستان هستیم. خداحافظ من دارم یواش یواش میرم

Sunday, September 02, 2007

سلام

راستش تا هفته پیش خودم هم نمی توانستم لینک های کنار وبلاگ خودم را ببینم و احساس می کردم از محفل دوستانم دور افتاده ام ولی حالا خوشحالم که می توانم دوباره بطور کامل ببینمتان و بخوانمتان! واین دارویی بود که ننوشتنم را تا حدی درمان کرده است. مدتی است که در شرکت کار بسیار زیاد شده و من هم شدیدا گرفتار. آدم ماشینی ای شده ام که در حال حرکت بین کار و استراحت برای انجام کار فردا در تلاش است. هم احتیاج به روغنکاری دارم و هم آچارکشی و هم تعویض قطعه وخیلی چیزهای دیگر

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Blogroll Me!

PageRank