Sunday, October 29, 2006

فتوبلاگ بابک به روز شد

فتوبلاگ بابک به روز شد. آدرس؛ همین بغل

Monday, October 23, 2006

فتوبلاگ بابک به روز شد

با تشکر از خانم یوتا که راهنمایی کردند و مرا به راه راست به چپ نویسی هدایت فرمودند
فتوبلاگ بابک به روز شد.آدرس؛ همین بغل

Saturday, October 21, 2006

چین

من را طلبیدند (دستور دادند) و من اجابت نمودم (اطاعت کردم) و یک ماموریت یک هفته ای رفتیم چین. جای همگی به قسمت غیر کاری اش خالی
1 : سه پرواز از ایران به چین برقرار است. هواپیمایی ملی ایران: که کیفیت اش را نمی دانم. هواپیمایی امارات: کیفیت خدمات و شرایط تسهیلات داخل هواپیما عالی، توقف در دبی به مدت دو الی سه ساعت و کل زمان پرواز یازده الی دوازده ساعت. دو بار پرواز در هفته
هواپیمایی چین: کیفیت خدمات و شرایط تسهیلات داخل هواپیما خوب، توقف در شهر اُرومچی به مدت دو الی سه ساعت و کل زمان پرواز یازده الی دوازده ساعت. دو بار پرواز در هفته. اُرومچی مرکز ایالتی مسلمان نشین با قومیت مغولی-ترکی است
پیشنهاد می شود پرواز امارات را انتخاب کنید
2 : ما بیجینگ (پکن) بودیم. در اکثر نقاط شهر شاهد فعالیت عمرانی و ساخت و ساز و مرمت برای المپیک 2008 بودیم
3 : خیابان ها و پیاده رو هایش به کثیفی خیابان های خودمان بود ولی اندکی تمیز تر
4 : رانندگی هایشان مثل ما بود ولی اندکی بهتر و البته از سرعت زیاد و لایی کشیدن و اینها خبری نبود
5 : هوا خیلی تمیزتر از تهران
6 : بنظرم مردم خوب و خونگرم وقانعی آمدند. وضع معیشتی و درآمدی شان در شرایط کاری و منزلت اجتماعی یکسان از ایران پایین تر بود ولی شاد و راضی بودند
7 : نمی دانم همه جا اینطور بود یا نه ولی در شرکتی که با ما کار می کرد چیزی به نام اضافه کاری وجود نداشت و بیچاره ها پابه پای ما تا سه الی چهار ساعت بعد از اتمام کارشان کار می کردند بدون دریافت حقوق اضافه
8 : در توالت هایشان از آب استفاده نمی شود
9 : مهندسین همکار ما چند سفر به ایران داشتند و با شرکت نفت جلسه. از ورود و خروج به شرکت نفت با قید و بند زیاد (پلیسی) و ارتباط محدود و ..و همکاران زن و مرد و مردان ریشوی بد اخم و زنان کناره گیر از مردان و ... بسیار در ذهن شان خاطره ثبت شده بود. ما هم مسئولیت مان را جهت تنویر افکار عمومی به خوبی انجام دادیم. حالا حداقل بیست نفر چینی می دانند که در ایران اقلیت و اکثریتی است با همه طیف فکری آدم. حالا دیگر در روابط شان با ما راحت خواهند بود
10 : فقط رسیدیم به میدان تیان آن من، شهر ممنوعه، مجموعه temple of heaven و دیوار چین سر زدیم ولی متاسفانه نتوانستیم سر صبر ببینیمشان
11 : موارد بالا برداشت من در یک هفته بود. ممکن است خیلی با واقعیت تفاوت کند

Sunday, October 08, 2006

بی عنوان

فضا داخلی؛ درمانگاه قمر بنی هاشم – سیدخندان ، ساعت هفت شب، نور سفید مهتابی، سه پرستار ایستاده اند و از فاصله دومتری سریال بعد از افطار را از تلویزیون سالن انتظار تماشا می کنند. من در حال رفتن به بخش اورژانس
پرستار مرد برمی گردد به طرف من : آقا صبرکن، نرو تو
من : بیمار داخل است؟
پرستار: نخیر دکتر رفتند نماز، الان میایند
من بعد از سه دقیقه انتظار : ببخشید نماز دکتر تمام نشد؟
پرستار: (چشم غره)
من بعد از سه دقیقه دیگر انتظار در حالیکه پرستاران مشغول صحبت در باره سریال هستند : آقا مگه اسم اینجا اورژانس نیست؟ چرا هیچکس سر کارش نیست؟
پرستار: (باز هم چشم غره، سرش را داخل اتاقی می کند و میاید بیرون)
بالاخره جوانکی که دکتر اورژانس می نامندش در حالیکه که قران زیر بغل دارد با دمپایی کِل ِش کِل ِش از اتاق خارج می شود تا گلو درد چرکی من را حساسیت فصلی تشخیص دهند


فضا داخلی؛ چهل دقیقه بعد، نور آشپزخانه، ندا در حال مشاهده ته گلوی من
ندا : بابا این همه چرک داره، یعنی دکتره هیچی ندیده؟
من : (با شرمندگی) خب دکتره دیگه لابد یه چیزهایی تشخیص داده و ....و



فضا داخلی؛ درمانگاه سهند – ابتدای عباس آباد ، ساعت نه و نیم شب، نور سفید مهتابی، سکوت
مسئول پذیرش : بفرمایید
من : برای معاینه می خواستم بروم پیش آقای دکتر
مسئول پذیرش : چند لحظه صبر کنید آقای دکتر نماز هستند
من : (مستاصل از برخورد عصر، در حال برگشت)
مسئول پذیرش : خواهش می کنم بفرمایید بنشینید الان دکتر تشریف میارن
یک دقیقه شده که من خدمت آقای دکتر نشسته ام ، توضیحات ضروری را داده ام و ایشان از من پرسیده اند که چیزی میل کرده ام تا پس از تزریق پنادور ضعف نکنم؟ هنگام رفتن از ایشان تشکر می کنم، بلند می شود تا دم در میاید حالم را دوباره جویا می شود و چند تذکر دوستانه در باب پرهیز از وزش باد به سرم هم می دهد


بارها گفته بودم شخصیت و وجدان و انسانیت آدم ها به نوع دین و ایمانشان و تظاهرشان نیست



This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Blogroll Me!

PageRank