Monday, August 01, 2005

دانشگاه

چند روز پیش برای جلسه دفاع پایان نامه کارشناسی ارشد سینا رفته بودم دانشگاه پلی تکنیک (امیرکبیر). وارد فضای دانشگاه و سپس دانشکده که شدم یکدفعه به دوران دانشجویی خودم برگشتم. به دانشگاه خارج از شهر، بیابان و جنگل بالای آن و کوه سید ممد که برای ما نماد دانشگاه شده بود

تابلوی اعلانات را دیدم که روی یک تکه کاغذ نوشته بود "دانشجویان ... و ... به استاد ... مراجعه نمایند" و یادم افتاد در تابلوی اعلانات دانشکده ما هر هفته اسامی افراد جهت دریافت نامه هایشان اعلام می شد و ما هیچوقت نامه ای نداشتیم. یک روز اسم خودم و یکی دیگر را به انتهای لیست اضافه کردم و گذشت... تا هفته بعد که پس از مطالعه لیست و دیدن اسم خودم برای گرفتن نامه ام به دفتر دانشکده مراجعه کردم و تنها پس از شنیدن اینکه نامه ای ندارم یادم افتاد که خودم اسمم را به لیست اضافه کرده ام

به یاد سلف سرویس دانشگاه و غذا بردن هر روزه. به یاد جشنواره جهانی فیلم کودکان و نوجوانان که هر روز با سرویس به دانشگاه می آمدیم و بعد اکیپی حرکت به سمت سینما و سینما و سینما وشب خانه. به یاد خوابگاه و دوستان خوابگاهی. به یاد سرویس دانشگاه و دوستان هم سرویسی و هر روز صبح دویدن ودویدن تا قبل از ساعت 7 به چهارراه آپادانا و سرویس دانشگاه برسم. به یاد کپ زدنهای (منظور از روی دست هم نوشتن است) در سالن مطالعه دانشکده برق و تمامی اتفاقاتی که دراین سالن می افتاد. به یاد دانشکده برق و دیوارهای سیمانی آن و اینکه یکی دو سال آخر احساس می کردم درسها را نمی فهمم و شاید بهتر بود در یک رشته مورد علاقه ام مثلا هنر یا علوم اجتماعی تحصیل می کردم. و به یاد فراغت بال آن دوران

و به یاد خیلی چیزها و خیلی کسان دلم پر کشید و رفت و چند ساعت بعد برگشت و من در خیابان بیرون دانشگاه پلی تکنیک بودم

چقدر زود گذشت


|

<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Blogroll Me!

PageRank