Tuesday, October 04, 2005

منو ببخش

مانی جون منو ببخش؛ شاید باید من اصرار بیشتری می کردم ولی این خیلی موضوع حساس و مهمیه. تصمیمیه که سرنوشت، زندگی و آیندمون رو ممکن بود عوض کنه. اگه یکی از ما یک درصد هم مخالف باشه و بعدن در آینده یک سر سوزن مشکل پیدا بشه ،واویلا میشه
اشکالی نداره، دنیا که آخر نشده. زندگی جریان داره. درسته که تو ممکنه شانس داشتن یه آینده خوب رو از دست داده باشی ولی همینه دیگه. آره بابایی خیلیا مثه تو،توی همین محیط به دنیا اومدن و دارن بزرگ میشن. ما هم همینجور بزرگ شدیم. آره، توی همین محیط و با شرایط مشابه و برای همین بود که می خواستیم تو دیگه این سختیا رو تحمل نکنی؛ ولی نشد. حالا از این ببعد خودت هستی و خودت. تو هم بزرگ میشی و ما هم نگران اینکه کی تو خونه نگهت داره، نگران مهد کودک و مدرسه رفتنت و اینکه بعد از برگشتن از مهد کودک و مدرسه، تنهایی چی میشه. نگران اثرات ناهنجاریهای اطراف روی تو و هدر رفتن قابلیتها و استعدادهایت. زمان می گذرد و تو بزرگ میشی و مثل خیلیای دیگه تلاش خواهی کرد. از دست ما بیشتر از این برنمی آید
در آینده نگی بابا و مامان هیچ تلاشی برای من نکردن، نه بابایی ما تلاش خودمون رو کرده ایم. تو هم شانست مثه ما بوده که اینجا به دنیا بیایی و زندگی کنی. سعی کن موقعیت های پیش آمده رو از دست ندی و خودت موقعیت ساز خودت باشی

آره بابا غصه نخور زندگی کماکان در گذره، اما با این حال منو ببخش


|

<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Blogroll Me!

PageRank