Tuesday, November 15, 2005

بی عنوان 10

من در یکی از نوشته های قبلی ام-پنج نوامبر- نگرانیم را بصورت بسیار خلاصه از تحمیل عقایدی خاص به بچه ها، از طریق برنامه های مخصوص و غیر مخصوص کودکان در رسانه ها ی جمعی مانند تلویزیون و رادیو، از طریق برنامه ها و کتابها در مکانهای آموزشی بخصوص مهدکودک ها و دبستان ها، از طریق انتشار کتابهای غیر درسی و ... ابراز کرده بودم. خواننده ای بصورت ناشناس کامنت گذاشته بودند.خیلی ناشناس ظاهر شده اند –و این به تجربه، در من تولید حس احتیاط می نماید- و حتا آدرس برقراری ارتباط نیز نداده بودند.گفته بودم در آینده بیشتر خواهم نوشت و اکنون آینده، حال شده است. ابتدا متن نوشته ایشان

سلام من نه یک وب لاگ خوان مرتبم و نه وبلاگ نویس فقط گاهی از روی کنجکاوی شاید هم فضولی سر کی به دنیای وبلاگی ها می زنم و شاید هم این اولین بار است که دارمکامنتی می دهم! جمله اولین اشنایی مانی با فشار روانی ناشی از آداب و رسوم و مذهب من را به فکر فرو برد و بعدش هم مجبورم کرد که بنویسم .من نه حزب الله هستم نه مذهبی و نه قشری در ایران هم زندگی نمی کنم من یک پسر دارم که فکر کنم چند سالی شاید 3-4 سال از پسر شما بزرگتر است. تنها چبزی که که در این محیط مادی مادی مادی غرب خودم و بچه ام را سر پا نگه داشته دین است نه دین قشری مسئله اخلاقبات آن هم آخلاقباتی که بر پایه خدایی باشه نه اخلاق من در آوری بشر! خودم هم نه روزه بگیرم نه نماز خوان ولی همین ماه رمضانی که شما نگران فشار روانی اش هستید را آنچنان شیرین و جذاب برای پسر 6 ساله ام جلوه دادم که آرزوی روزه گرفتنش را دارد براش با داستان شیرین از فلسفه روزه گفتم از خاصیت ش گفتم از این که چه کردیت و اعتباری پیش خدا برامون می اره با هم دیگه چارت درست کردیم که هر روز به عشق خدا جون یک کار خوب بکنیم و اخر شب روی چارتمان یک عکس برگردان بزنیم که ما هم که نمی توانیم روزه بگیریم اقلا از روزاین ماه که ماه عبادت و ماه جمع کردن کردیت است استفاده کرده باشیم .دوست عزیز توی این دنیای بد بد اگر ما بچه هامون را باچند تا اسلحه قوی و پایه درست مسلح نکنیم نمی توانیم روان و روح قشنگشان را حفظ کنیم .خدا و معنویت حقیقی نه مال آخوندهاست نه مال کلیسا و کنشت. مال من وشما و قلبمون و بچه های نازنینمان است .بالاترین سرمابه برای بچه ها کاشتن تخم ایمان در دل کوچکشان است


و حال نوشته من:
به نظر من عجیب میاید کسی که مذهبی نیست و در ضمن، خود نیز بنا به دلایلی که من نمی دانم؛ روزه نمی گیرد و نماز هم نمی خواند، فرزند خود را ترغیب و تشویق به اینکار نماید. البته من این استدلال را از روی چند خط نوشته ایشان داشتم و امکان خطا بسیار زیاد است زیرا مبحث بسیار مفصلی است و مطمینن در قالب بحثی کوتاه، شاید جملات نتوانند منظور نویسنده را به درستی بیان کنند و این استنباط من ناشی از این امر بوده است و القصه
من کلن معتقد به آزادی انتخاب برای انسان هستم که احترام به انسانیت اوست. هر اعتقادی که-بخصوص اگر با تعصب همراه باشد- به جهت تزریق به جامعه بدون در نظر گرفتن شعور و آگاهی و انتخاب، از حیطه تفکر شخصی بیرون آید-که در جامعه ما آداب و رسوم و مذهب بارزترین نمونه های آن است- بطور خودآگاه و ناخودآگاه جلوی تفکر و تعقل آزاد را می گیرد.. چرا ما فرزندانمان را تا هنگامی که آمادگی فکری لازم برای درک یا انتخاب مواردی مانند مذهب را بدست نیاورند، آزاد نمی گذاریم؟ چرا به جای آموزش آنچه دوست داریم، یا علاقه مندیم آنها باشند یا دوست داشته باشند پایه های یک تفکر سالم و مستقل را برایشان پایه ریزی نکنیم تا خود تصمیم گیرنده باشند؟ چرا انجام کار خوب با وعده کردیت نزد خداوند نهادینه شود و چرا در یک برهه زمانی خاص؟ هر کسی می تواند آن برنامه عمل به نیکی را در هر لحظه از سال داشته باشد و به آن عمل کند. بنظر من انجام کار خوب که شما به آن اشاره نموده اید هیچ ربطی به مذهب خاصی نداشته بلکه واقعیتی فراتر از آن است. من و شما و فرزندانمان –با اعتقاد و یا بدون اعتقاد به مذهب- می توانیم انسانهای خوب و مفیدی باشیم. آیا من و شما تابحال افراد مذهبی و غیر مذهبی خوب و بد ندیده ایم؟ آنچه بالاترین سرمایه برای بچه های ما است انسانیت و عشق و احترام به هم نوع و محیط اطراف اوست. قرار دادن حیطه گسترده انسانیت و اعمال و رفتار و کردار و دیگر صفات خوب در قالب تعاریفی همچون دین و مذهب، بی احترامی به ذات و منش انسانی است




مدتی است وبلاگ گروهی راهیان سپیده به همت چند تن از وبلاگ نویسان با هدف بحث و گفتگو و تبادل اندیشه و تجربه به راه افتاده است. ببینید

|

<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Blogroll Me!

PageRank