Saturday, November 12, 2005

درهم برهم 3

با یاری اهالی عالم غیب و با تکیه بر تجربه بیست ساله کمردرد، دست استثمار و استعمار را که از ازل مسبب تمام بدبختیهای ما بوده اند و از درون آستین دوستان معلوم الرابطه بیرون آمده و به کمر من زده و چند روزی موجب درد کمر و هراس بستری شدن شده بود، کوتاه نموده و مشت محکمی هم حواله نمودم که نفهمیدم به کجای دشمن فرضی اصابت نمود. هم اکنون هم با کمری محکم و قدی چو سرو تازه رسته و همچون بیرق چادرهای صدر اسلام؛ استوار؛ و با لب و لوچه ای آویزان بعد از یک هفته برنامه ریزی برای توچال، خانه نشین شدیم. دقیقن شب جمعه بعد از ترقص و فعالیت شدید سه نفره به دلیل مصادف شدن با سی و چندمین سالگرد خجسته و بی بدیل پای گذاشتن اسوه جمال و کمال و منشا خیر و برکت؛ ندا خانم-همسر گرامی بنده؛ مانی تب کرد و تمام برنامه هایمان در عالم بین زمین و آسمان معلق ماند . از آنجایی که حال و حوصله چادر برپا کردن در هال منزل در وجودمان یافت می نشد و گویند که سوپ برای سرما خوردگی مفید است، مشغول سبزی پاک کردن هم شدیم که نتیجه اش بسیار خوشمزه بود. از کارهای منزل اهل بیت خودمان و در زمان تجرد اهل بیت پدر-مادریمان، شستن سبزی و خرد کردن آنرا دوست نداشته و مکروه بوده است. ولیکن تمامی امور دیگر خانه داری از قبیل شستن ظرف، غذا پختن، جارو کردن با دست و ماشین، شیشه پاک کردن، گردگیری کردن، لباس شستن با دست و گذاشتن کیسه زباله در محل معهود در کوچه در مرحله اولا و پاک کردن سبزی اعم از آشی، خوردن و خورشتی در مرحله الثانی بصورت واجب عینی و یا کفایی انجام می شود. وظیفه تربیت و بزرگ کردن بچه را هم بجز ایام متبرکه بارداری و زایمان و شیر دادن چند ماهه ابتدای تولد؛ آنهم به دلیل مشکلات و کمبودهای جسمی موجود در این بنده حقیر سراپا تقصیر، بصورت مشترک با همان اسوه مذکور در بالا، شریکیم. مواهب خداوندی هم که از زمین و آسمان و داخل و خارج این مملکت با مرز پرگهر شامل حال ما شده و اخیرن شدت بیشتری پیدا کرده و ما این دو شب گذشته همه مواهب نازل شده و نشده را با شب زنده داری و روشن نمودن دستگاه بخور و پاشویه کردن دلبندمان شکر گفتیم. باز هم خدا را شکر که حین خواندن تیتر روزنامه های صبح امروز، اندک فحش خواهر-برادری (خواهر مادر) که بلد بودم در دل خود بیان کرده و به زبان نیاوردم(در عوض؛ بغل دستی من جور مرا کشید و آنچنان فحش آبدار و غلیظی داد که دل من هم خنک شد) و دامن عصمت و تهارت خود را به مسایل بی اهمیت دنیوی نیالودم و مصالحی هر چند اندک جهت ساخت و ساز منزل مجردی خودم در بهشت برین فراهم نمودم (بر اساس شنیده ها؛قاعدتن نمی توان خانوادگی در بهشت وارد شد زیرا در حضور خانواده و جلوی چشم آشنایان و فامیل نمی توان در حد وعده های داده شده با حوریان و نعمت های دیگر محشور شد)


|

<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Blogroll Me!

PageRank