Tuesday, December 06, 2005

نه؛ این حق من و زندگی من است

می خواستم برای نوشته ی "اتاق تنهایی" وبلاگ هزار و یک روزنه کامنتی بنویسم ولی ماشالله این نرگس خاتون بیشتر از یک روز فرصت نداد و رفته توی باقالی ها و نتیجه های باقالیایی. من هم وقت گذاشته بودم و دیدم به قول اصفهانی های زیاده از حد اصیل، حیفس(به فتحه ح ، سکون ی ، کسره ف) . بنابراین در وبلاگ خودم می نویسمش. این شما و این نوشته خلاصه و بدون مقدمه و بدون نتیجه من در باب وابستگیهای عاطفی و سوء استفاده های ناخودآگاه از آن به نفع "خود"_ خودمان(خودخواهی) و سرگشتگی مایی(کسانی) که می فهمیم عیب کار کجاست ولی از شدت علاقه، احترام، ترس و یا گریز از درگیر شدن با عرف و صرف انرژی فکری و ذهنی و یا هرچه اسمش را بگذاریم(مخلوطی از اینها)؛ نمی توانیم به طرف مقابلمان بگوییم
نه؛ این حق من و زندگی من است

عوامل تربیتی، محیطی، اعتقادی-مذهبی، و فردی-شخصیتی بطور مستقیم بر روی رفتار پدر و مادر با فرزندان و غیر مستقیم بر رفتار فرزندان و تعامل آنها با محیط اطراف و اجتماع اثر گذار بوده و این بحث، از طرفی بسیار گسترده و عمیق و از طرفی بسیار ملموس است زیرا دلمشغولی بسیاری از ما در ارتباط با پدر، مادر، فرزند(ان) ، شریک زندگی ویا شریک احساسی ما بوده و هست. به نظر من مسئله ای که مطرح شده و در زندگی روزمره همه ما؛ کم یا زیاد و به اسامی و اشکال مختلف به چشم می خورد، در ابتدا با همان نامهای تکرا شونده ی عشق و محبت و دلسوزی و نگرانی و... آغاز می شود و مسائل شخصیتی، اجتماعی و غیره پر و بالش می دهند و می شود آنچه که واقعن دل می سوزاند
خانمی که تازه صاحب فرزند شده بودند از عشق واقعی و بی چشمداشت مادر به فرزند گفته بودند و اینکه هیچ انتظار متقابلی در جواب عشق و علاقه و فداکاری مادرانه شان از فرزند نخواهند داشت و معمولن بیشتر مادران و پدران فهمیده در آغاز راه چنین تفکری دارند اما اینکه در عمل و در طول سالیان بعد چه خواهند کرد،بماند. احساس تملک بر روی طرف مقابل، ناخودآگاه و بسیار قوی است که باید با منطق و واقع نگری تعدیلش نمود. گاهی این احساس تملک به وابستگی تغییر می کند و بازخواست ها شکل دیگری می گیرند و در فرزندان دغدغه "فرزند خوب بودن" را بوجود میاورد. نمی دانم در طول عمر یک نفر، شخصیت و فردیت و استقلال و "خود" آدمی چه می شود. شاید آنرا در نزدیکترین کسانمان جستجو می کنیم یا دوست داریم در وجود آنها محقق کنیم
برای هر کسی مرزهای فردی خاصی (خط قرمز استقلال) وجود دارد که بخصوص در روابط شخصی و در چارچوب خانواده یا زندگی مشترک بایستی آنها را فهمید یا فهماند و محترم شمرد. از آنجایی که معمولن راحت تر و کم هزینه تر(از لحاظ ذهنی و فکری) آن است که نفهمیم، پس باید در خیلی از موارد فهماند. مسلم است هر تغییری با عکس العمل های مخالف زیادی روبرو می شود که مشاهده آن از کسانی که دوستشان داریم سخت و دشوار است اما به قول خانم نرگس هزار و یک روزنه، "این زندگی ما است". به نظر من آنهایی که ما را دوست دارند به مرور این تغییرات را خواهند پذیرفت (یا به اجبار تسلیم به پذیرش آن می شوند) اما نه اینکه خودشان تغییر کنند و مقاومت های احتمالی در حقیقت هزینه ای است که در یک حرکت به سمت جلو و برای احقاق حق باید تقبل کنیم

قصد داشتم چیز به درد بخوری بنویسم اما مثل اینکه کلی گویی شد. ببخشید


|

<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Blogroll Me!

PageRank