Saturday, April 22, 2006

هدیه گرانبها

مانی از اصفهان اولین سوغاتی دوران زندگیش رو برام آورد. یه دونه لوبیا. ندا گفت مانی لوبیاها رو که دیده گفته می خوام یکیش رو برای بابا ببرم. بعدش انداخته توی کاسه آب که ببینه مثل بعضی از لوبیاها روی آب می ایسته یا میره ته آب. بعد دوباره شسته و گذاشته توی کیف من و تاکید کرده گمش نکنی تا تهران
خلاصه با چند ساعت تاخیر این هدیه گرانبها را گرفتم و الان روی کامپیوتر توی خونه است و دنبال جایی می گردم قایمش کنم که گم نشه. این لوبیای چیتی از گرانبها ترین هدیه هایی ِ که من تا حالا از کسی گرفتم


|

<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Blogroll Me!

PageRank