Saturday, August 05, 2006

ا ِی آقا

پنج شنبه نتیجه آیلتس ام رو گرفتم. اونی نشد که می خواستم. درنتیجه مبتلا به یاس فلسفی شده بودم تا دیروز عصر که ندا و مانی دست و پای من روگرفتند بردند سرزمین عجایب تا بازی کنم و اندکی دلم باز شود. دو نوع چرخ و فلک سوار شدیم و مانی نگذاشت من بروم بولینگ؛ گفت هر وقت من و مامان باهات نبودیم خودت برو بازی! شام به همبرگرمهمونم کردند و یه تی شرت هم برام خریدن که حسابی سرحال بیام. سی دی مورچه ای به نام زی رو هم خریدیم. شب مانی میگه این که همه اش مورچه اس حیوون دیگه نداره؟ مانی خوابش برد و من نشستم همه اش رو دیدم

تا یه مدتی مثل آدم، خودم را به در و دیوار قفس نخواهم زد


|

<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Blogroll Me!

PageRank