Sunday, August 27, 2006

هان، همه شُمایان

یکشنبه هفته پیش برای اولین بار با فردی با گرایش فکری مذهبی ولی بدون کوچکترین تعصبی روبرو شدم. کسی بوده که تا قبل از دانشگاه عضو انجمن اسلامی دبیرستان و راهنمایی بوده و آنچنان با قران دمخور بوده که بعد از حدود پانزده سال هنوز آن را از حفظ است. سه ساعت با هم حرف می زدیم. من از ندانسته هایم از اسلام و بخصوص قرآن می پرسیدم و از ایراداتی که به نظرم میامد صحبت کردم و او بدون هیچ جبهه گیری سعی می کرد پاسخ دهد و هر دو گاهی کم می آوردیم ولی به قصد روشن شدن و بدون غرض ورزی های رایج ادامه دادیم
من افراد مذهبی و غیر مذهبی زیادی دیده ام که متاسفانه بحث با اکثرآنها بی نتیجه و عبث و همراه با مسخره شدن و طرد بعد از آن بوده است. دلیلش هم تعصب و عدم تحمل چیزی غیر از پذیرفته های ذهن آنان است. به نظرم مشکل، غلبه و جایگزینی ایدئولوژی به جای عقل پرسشگر و منطقی است. افراد زیادی هستند (هستیم) که نمی توانند بدون حسی از تهاجم جواب سوال های چرایی من و عده دیگری را در مورد مذهب بدهند. افراد زیادی هستند (هستیم) که آنروزهای نه چندان قدیم ورد مارکس بر زبان؛ با پای برهنه راه می رفتند با ادعای درک روزگار بیچارگان. همه آنها را می بینم ولی نمی دانم چرا آنچه ادعای مطلقشان بوده از یاد برده اند
هان، همه شُمایان؛ به ظاهر تغییر کرده اید و پوست انداخته اید اما هسته تعصب کاملن پا برجاست. شما فراموش کرده اید،اما آنها که طرد شان کرده بودید به دلیل آنچه با عقیده شما نمی خواند و هنوز هم مطرود شمایند ، فراموش نمی کنند
آهای مذهبیونی که نه یک قرن،بلکه فقط چند سال پیش به خاطر اندکی آرایش صورت و استفاده از رژ، یا پوشیدن لباسی با رنگ شاد و نه سیاه و تیره و یا ...، دیگران را به سخره می گرفتید و الان ظاهر تغییر داده اید؛شما همانید که بودید بدون هیچ تغییری. حیف که فقط پوست عوض کرده اید. هنوز هم تاب عقیده های متنوع و پویا را ندارید. واقعن حیف
آهای اهالی ایسم که نه یک قرن،بلکه فقط چند سال پیش به خاطر اندکی آرایش یا پوشیدن لباسی مرتب یا داشتن حداقل ِ یک زندگی آرام، به لباسهای نامرتب و تقلید ادبیات لمپن کوچه بازاری خود فخر می کردید و دیگران را به سخره می گرفتید و الان ظاهر تغییر داده اید؛شما همانید که بودید بدون هیچ تغییری. حیف که فقط پوست عوض کرده اید. هنوز هم تاب عقیده های متنوع و پویا را ندارید. واقعن حیف
می دانم همه شما داعیه کتاب خوانی و اهل مطالعه بودن دارید. داعیه روشنفکری دارید و هزار حرف و اصطلاح خوب و گول زنک ورد زبانتان بوده و هست. هنوز هم به هم می رسید از خوانده هایتان برای هم می گویید. در عجبم این خوانده ها به کجا می رود
می دانم ؛ بله می دانم اما من وصله ناهمگونم

پی نوشت یک : از خیر باز نویسی و یادآوری تجربیات و دیده ها و شنیده ها گذشتم
پی نوشت دو : متن بالا درد دلی است که تقدیم میشود به خودم و خانواده ام


|

<< Home

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

Blogroll Me!

PageRank